نگاهي به حديث ثقلين (4)
بررسي اشکالات وارده شده بر حديث ثقلين
اشکال ها و ايرادها
آن گاه که به کتاب هاي اهل تسنّن مراجعه مي کنيم، در مي يابيم که آنان به پنج طريق خواسته اند استدلال هاي شيعه به « حديث ثقلين » را باطل کنند. ما اکنون به ذکر آن ها پرداخته و در پايان هر طريق، جواب آن را نيز بيان خواهيم کرد.تضعيف حديث
نخستين طريق، طريق ابوالفرج ابن جوزي است. وي کتابي به نام العِلَل المتناهيه في الأحاديث الواهيه دارد که در آن، احاديثي را که به خيال خود ضعيف بوده و از نظر سند مخدوش است آورده است. او حديث ثقلين را از جمله ي آن احاديث قرار داده است. وي اين حديث شريف را با يک سند نقل کرده و پس از آن در سلسله ي سند حديث خدشه نموده است. (1)ما تاکنون غير از ابن جوزي، فرد ديگري را سراغ نداريم که حديث ثقلين را از نظر سند تضعيف کند؛ از اين رو جاي هيچ گونه شگفتي نيست که تضعيف وي مردود است، به گونه اي که شمار بسياري از بزرگان و محقّقان اهل تسنّن بعد از ابن جوزي، او را در اين کار تخطئه کرده و عملش را مردود دانسته اند.
اکنون فقط به ذکر اسامي معدودي از کساني که ابن جوزي را به جهت تضعيف سند حديث ثقلين تخطئه کرده اند اشاره مي کنيم:
1- سبط ابن جوزي – نواده ي دختري او – در کتاب تذکرة الخواصّ؛
2- حافظ سخاوي در کتاب استجلاب ارتقاء الغرف؛
3- حافظ سَمهودي در کتاب جواهر العقدين؛
4- ابن حجر مکّي در کتاب الصّواعق المحرقه؛
5- عبدالرّؤوف مَناوي در کتاب فيض القدير؛ (2)
همه ي اينان گفته اند که ابن جوزي در تضعيف اين حديث خطا کرده است؛ آن گاه او را در اين رفتار تخطئه کرده و ديگران را از پيروي از روش او برحذر داشته اند، تا جايي که يکي از بزرگان اهل تسنّن گويد: « بپرهيز از کاري که ابن جوزي انجام داده فريب بخوري. »
افزون بر اين که ابوالفرج ابن جوزي شخصي است که در نزد بزرگان اهل تسنّن، به تعصّب و عنادورزي نسبت به حقّ، معروف و مشهور است و همگان نيز متّفقند که اين شخص در تضعيف احاديث يا جعلي شمردن آن ها بي پروايي خاصّي داشته است. از اين رو تمام آنان، ابن جوزي را در اين رفتار تخطئه نموده و ديگران را از پيروي از روش او جدّاً برحذر داشته اند.
البته ما پيش تر مصادر معتبر « حديث ثقلين » را ذکر کرديم، و گفتيم که اين حديث در منابع بسياري آمده است. از جمله افرادي که به صحّت اين حديث اشاره کرده اند مي توان به افراد ذيل اشاره کرد:
1- مسلم بن حَجّاج در کتاب صحيح مسلم، که البّته – همان طور که بيان شد – حديث را ناقص نقل کرده است؛
2- تِرمذي در صحيح؛
3- ابن خزيمه ( که در نزد اهل تسنّن به امام ائمّه ي حديث مشهور است ) در کتاب صحيح؛
4- ابوعَوانه در کتاب المسند؛
5- حُمَيدي در کتاب الجمع بين الصّحيحين؛
6- رزين بن معاويه عبدري در کتاب تجريد الصّحاح؛
7- حاکم نيشابوري در کتاب المستدرک؛
8- ابن اسحاق در کتاب سيره؛
9- ضياء مَقدِسي در کتاب المختاره؛
10- بغوي در مصابيح السّنّه؛
11- محاملي؛
12- ابن النّجار؛
13- نَوَوي؛
14- حافظ مِزّي؛
15- شمس الدّين ذهبي؛
16- ابن کثير دمشقي؛
17- حافظ هيثمي؛
18- جلال الدّين سيوطي؛
19- شهاب قسطلاني؛
20- ابن حجر مکّي؛
21- عبدالرّؤوف مَنّاوي؛
22- زرقاني مالکي؛
23- ولي الله دهلوي.
ناشناخته بودن متن حديث
طريق دوم را ابوعبدالله بُخاري پيموده است. وي به ناشناخته بودن متن حديث حکم کرده و در کتاب التاريخ الصّغير (3) چنين مي نويسد:قال أحمد في حديث عبدالملک عن عطيّة عن أبي سعيد: قال النبي صلي الله عليه و آله: « ترکت فيکم الثقلين ».
قال: أحاديث الکوفيين هذه مناکير.
درباره ي روايتي که عبدالملک، از عطّيه، از ابي سعيد خُدري، از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: « من دو چيز گران بها براي شما به جاي گذاردم »؛ احمد بن حنبل مي گويد: اين گونه احاديث که از کوفيان نقل شده است، از نظر متن منکَر و ناشناخته است.
پاسخ از اشکال
ما اين اشکال را از دو جهت پاسخ مي دهيم:1. نسبت اين کلام – يعني منکَر شمردن « حديث ثقلين » - به احمد بن حنبل دروغ محض است؛ زيرا که خود احمد اين حديث شريف را در کتاب المسند (4) و نيز در کتاب فضائل الصّحابه، با اسانيد بسياري و از عّده ي زيادي از صحابه نقل مي کند. پس چگونه ممکن است که شخصي مانند احمد بن حنبل، با اين گستردگي حديث را روايت نمايد و در عين حال اين حديث را از جهت متن منکّر و ناشناخته بشمارد؟ احمد بن حنبل کجا و چه زماني اين حديث را انکار کرده است؟
2. آري متن حديث ثقلين در نزد بُخاري منکر و ناشناخته است؛ زيرا حديثي است که بدون هيچ ابهامي بيان گر امامت اميرالمؤمنين و اهل بيتش عليهم السلام مي باشد. حديثي است که بر اعلميّت، افضليّت، همتاي قرآن بودن، عصمت اهل بيت عليهم السلام و مواردي از اين قبيل – که در حديث موجود است – دلالت مي نمايد.
تحريف حديث
سومين راهي که براي بي اعتبار کردن « حديث ثقلين » به کار برده اند، تحريف حديث شريف است. البتّه تحريف به معناي نقصان؛ به اين معنا که قسمتي از حديث را که دلالت « حديث ثقلين » مبتني بر آن است، حذف کرده و نقل ننموده اند. از کساني که اين راه را پيموده اند مسلم بن حَجّاج در کتاب صحيح (5) و خطيب بغدادي در کتاب تاريخ بغداد است.خطيب بغدادي در کتاب تاريخ مي نويسد:
مطيّن، از نصر بن عبدالرحمان، از زيد بن حسن، از معروف از ابوطفيل اين گونه نقل مي کند که حذيفة بن اُسَيد گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
يا أيّها النّاس! إنّي فرط لکم و أنتم واردون عليّ الحوض، و إنّي سائلکم حين تردون عليّ عن الثّقلين، فانظروا کيف تخلفوني فيهما: الثّقل الأکبر کتاب الله، سبب طرفه بيد الله و طرفه بأيديکم، فاستمسکوا به و لا تضلّوا و لاتبدّلوا. (6)
اي مردم! به راستي که من پيش از شما از دنيا مي روم و شما کنار حوض کوثر بر من وارد مي شويد، و من هنگام ورودتان از دو گوهر گران بها که در ميان شما به وديعت گذاشته بودم خواهم پرسيد. نيک دقّت کنيد که چگونه حقّ مرا درباره ي آن دو رعايت کرده ايد؟! يکي از آن دو کتاب خداوند متعال ( قرآن کريم ) است؛ ريسماني که يک طرفش به دست خداوند و طرف ديگرش در دست شماست. به آن تمسّک کنيد و گمراه نشويد و آن را دگرگون نسازيد.
همان طور که ملاحظه مي شود، با اين کار در صدر حديث از « ثقلين » نام برده شده؛ ولي در ذيل آن، از اين دو گوهر گران بها، فقط يک مورد آن يعني « کتاب الله » اشاره و از ذکر ديگري خودداري شده است.
جالب اين که اين حديث، با همين سندي که خطيب در کتابش آورده است، بدون کوچکترين تفاوتي در تمامي سند، در ساير مصادر اهل تسنّن موجود است و در ذيل آن، از « ثقل » ديگر نيز نام برده شده است که ما فقط به يک منبع اکتفا مي نماييم.
حکيم تِرمذي درنوادر الاصول، حديث شريف را با همين سند چنين نقل مي کند:
... إنّي فرطکم عليِ الحوض و إنّي سائلکم حين تردون عليّ عن الثقلين، فانظروا کيف تخلفوني فيهما: الثقل الأکبر کتاب الله، سبب طرفه بيدالله و طرفه بأيديکم، فاستمسکوا به ولا تضلّوا و لا تبدّلوا؛ و عترتي أهل بيتي، فإنّي قد نبّأني اللّطيف الخبير أنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض. (7)
... به راستي که من پيش از شما از دنيا مي روم و شما کنار حوض کوثر بر من وارد خواهيد شد. من هنگام ورودتان از دو گوهر گران بها که ميان شما به وديعت نهاده بودم، خواهم پرسيد نيک دقّت کنيد که چگونه حقّ مرا درباره ي آن دو رعايت کرده ايد؟ يکي از آن دو، کتاب خداوند متعال ( قرآن کريم ) است؛ ريسماني که يک طرفش به دست خداوند متعال و طرف ديگرش در دست شماست. پس به آن تمسّک کنيد و گمراه نشويد و آن را دگرگون نسازيد و ديگري عترتم که اهل بيت من هستند. پس به راستي که خداوند آگاه و دانايِ رازها به من خبر داد که اين دو از يکديگر جدا نمي شوند تا اين که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
خوانندگان گرامي! داوري کنيد و به اين دو نقل توجّه نموده و با يکديگر مقايسه نماييد. آيا خود خطيب بغدادي در حديث شريف تصرّف کرده است يا ناسخان و يا ناشران؟ خداوند داناتر است.
البتّه ذکر جميع مواردِ تحريف نياز به مجالي وسيع تر و تأليف جداگانه اي است.
معارضه با احاديث ديگر
چهارمين راهي که اهل سنّت براي بي اعتبار کردن « حديث ثقلين به کار گرفته اند، معارضه است؛ معارضه با احاديثي که خود در کتاب هايشان روايت مي کنند.البتّه از اعتبار افتادن حديثي در اثر وجود معارضي که از نظر سند و دلالت، همتا و همسنگ با آن حديث باشد امري مطابق قاعده و صناعت بوده و مورد قبول همه ي محقّقين است؛ ولي – همچنان که پيش تر اشاره شد – مي گوييم: معارضه، فرع حجيّت است. به اين معنا که دو حديث متعارض، از نظر سند و دلالت بايد تمام باشند و حجيّت هر يک مسلّم باشد تا نوبت به معارضه برسد در نتيجه يکي درست و ديگري نادرست باشد. وگرنه اگر يکي از احاديث نسبت به ديگري ترجيح داشته باشد، و اگر يکي از احاديث صحيح باشد و ديگري غير صحيح باشد، نوبت به معارضه نخواهد رسيد.
اکنون مي پرسيم حديث ثقلين يا همان حديث وصيّت به قرآن و اهل بيت عليهم السلام با کدام حديثي در تعارض است؟
مهم ترين حديثي که به عنوان معارض براي حديث ثقلين مطرح شده است، دو حديث است:
1- حديث اقتدا به شيخين؛
2- حديث ثقليني که در آن به جاي کلمه ي « عترت و اهل بيت »، کلمه ي « سنّت » آمده است.
حديث نخست را از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کنند که آن حضرت فرمود:
اقتدوا باللّذين من بعدي؛ أبي بکر و عمر. (8)
به دو نفري که پس از من هستند اقتدا کنيد، ابوبکر و عمر.
اين حديث در برخي از منابع اهل تسنّن نقل شده است. آنان اين گونه مدّعي هستند که اين حديث بر وجوب اقتدا به شيخين دلالت مي کند، و « حديث ثقلين » نيز بر وجوب تمسّک به قرآن و عترت؛ پس ناگزير بين اين دو حديث تعارض برقرار است.
ما در پاسخ اين ايراد به نقد و بررسي اين حديث پرداخته و گفتار جداگانه اي را نوشته ايم. (9)
خلاصه بررسي ما پيرامون حديث اقتدا به شيخين، ضعف سندي آن است که بزرگان جرح و تعديل و عالمان مورد قبول اهل سنّت به ضعيف بودن تمامي راويان آن و به مجعول و دروغ بودن اين حديث تصريح نموده اند. (10)
امّا درباره حديث ثقليني که به جاي کلمه ي « عترت »، « سنّت » به کار برده شده باشد، (11) ما پژوهشي جداگانه انجام داده ايم که خوانندگان گرامي مي توانند به آن پژوهش مراجعه نمايند. (12)
تکذيب حديث
بعد از ابطال چهار طريق گذشته، تنها راهي که براي بي اعتبار نمودن « حديث ثقلين » باقي مانده است، طريق شيخ الاسلام! اهل سنّت، جناب ابن تيميّه است.ابن تيميّه مي گويد: اين حديث (حديث ثقلين) دروغ است! (13)
چه راه آسان و خوبي!
چرا اهل تسنّن از اين راه با همه ي سهولتي که دارد غافل بوده اند؟
چرا با وجود چنين راهي، خود را در ايجاد تحريف در اين حديث به زحمت انداخته اند تا موجبات بدنامي و خيانت را براي خودشان فراهم کنند؟
چرا « حديث ثقلين » را طرف معارضه با عبارتي موهوم و ساختگي به نام « حديث اقتدا به شيخين » قرار داده اند؟
چرا ابن جوزي خود را در تضعيف رجال سند « حديث ثقلين » به زحمت مي اندازد تا بزرگان طائفه او را ردّ کرده و تخطئه کنند؟
پس بهترين راه آن است که حديث ثقلين را تصديق نکنند و ادّعا شود که سند معتبري براي گفتار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نيست، آن جا که فرمود:
... و عترتي أهل بيتي ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا.
... وخاندان و اهل بيتم، مادامي که به آن دو تمسّک کنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.
چرا شيعه اين قدر براين حديث پافشاري دارد و امامت امير مؤمنان علي عليه اسلام را به واسطه ي آن اثبات مي کند؟
آري، شيوه ي ابن تيميّه يا همان شيخ الاسلام آنان! همواره در قبال احاديث امامت اميرالمؤمنين عليه السلام و مناقب و فضايل اهل بيت عليهم السلام اين گونه بوده و ميان ابن تيميّه و امثال او، و ميان اهل بيت پيامبر عليهم السلام خداوند متعال خوب داوري است، و او بهترين داوران است.
پينوشتها:
1. العلل المتناهيه في الاحاديث الواهيه: 268/1، حديث 432.
2. ر. ک استجلاب ارتقاء الغرف: 83، جواهر العقدين: 2، 73/1، الصواعق المحرقه: 231.
3. التاريخ الصغير: 302/1.
4. مسند احمد: 17/3 و 59 ، 181/5.
5. صحيح مسلم: 122/7.
6. تاريخ بغداد: 442/8.
7. نوادر الاصول: 258/1.
8. مسند احمد: 382/5، 385، 385 و 399 و 403.
9. اين نوشتار طي سلسله پژوهش هاي اعتقادي، از همين نگارنده و با نام « حديث اقتداء به شيخين در ترازوي نقد » چاپ شده است.
10. براي آگاهي بيشتر مراجعه شود به: فيض القدير في شرح الجامع الصغير: 56/2، صحيح تِرمذي: 572/5، کتاب الضعفاء الکبير: 95/4، ميزان الاعتدال: 105/1، 141، 142، لسان الميزان: 188/1، 272 و 237/5، شرح المنهاج عبري فرغاني: مخطوط، تلخيص المستدرک: 75/3، مجمع الزّوائد: 53/9، الدّرّ النّضيد من مجموعة الحفيد: 97، اسني المطالب في احاديث مختلفة المراتب: 48، الفِصَل في الملل و النحل: 88/4.
11. کنز العمّال: 172/1.
12. اين نوشتار نيز به عنوان ششمين اثر در سلسله پژوهش هاي اعتقادي و با نام « دستبردي در حديث ثقلين چاپ شده است.
13. منهاج السنّة النبويّه: 319/7.
حسيني ميلاني، علي؛ (1390)، نگاهي به حديث ثقلين، قم: الحقايق، چاپ چهارم
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}